به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد.
پرسیدم: «چرا می خندی؟» پاسخ داد:
«از حماقت تو خنده ام می گیرد»
پرسیدم: «مگر چه كرده ام؟» گفت:
«مرا لعنت می كنی در حالی كه هیچ بدی در حق تونكرده ام»
با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم ؟! » جواب داد:
«نفس تو مانند اسبی است كه آن را رام نكرده ای.
نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»
پرسیدم: «پس تو چه كاره ای؟» پاسخ داد:
« هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد »
فعلاً برو سواری بیاموز
نظرات شما عزیزان:
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,
] [ 11:37 ] [ محمد رضا بنازاده ][